کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 22 روز سن داره

شازده کیان

نوروز94

امسال سال تحویل ساعت 2:15' 11" بود و سال گوسفند.طبق هرسال عید دیدنی رفتیم و یه عالمه عیدی گرفتم.تا روز 5 ام که رفتیم شهریار.درضمن من یه سرماخوردگی خفیفم گرفتم. ...
5 فروردين 1394

تابستان 93

من رفتیم باغ تو شهریار که چقدر خوش گذشت همش تو استخر بودیم   من خیلی برنزه شده بودم ولی وای چه روزای خوبی بود. ...
21 آذر 1393

دنیای من

من تو این روزها که آذرماه 93 هست خیلی خیلی خوب صحبت میکنم که همه متوجه میشن منظورم در ضمن تو کلاس خلاقیت خیلی شاگرد زرنگی هستم خاله صبا که معلمم هست و خیلی دوسش دارم   تازه خیلی چیزها به ما یاد داده مثل موجودات زنده سایه ها شباهت ها کلی هم نقاشی و کاردستی درست میکنیم خیلی دوست دارم. من و نیکا در پارک کوهسار ...
21 آذر 1393

جام جهانی فوتبال 2014 برزیل

من جام جهانی 2014 دو سال و دو ماه داشتم که شروع شد تیم ایران با نیجریه صفر صفر مساوی کردند. با آرژانتین تو وقت اضافه یک هیچ به نفع آرژانتین شد.با بوسنی ایران صفر و بوسنی 3 شد.  مربی ایران هم کی روش بود. که آلمان جام رو برد و آرژانتین دوم شد. ...
3 تير 1393

سفر کیش

ما قرار بود سه نفری بریم کیش که باباییم گفت من کار دارم نمیتونم بخاطر همین من و مامانم و خاله مریم که از دوستان مامانم هست رفتیم خیلی بهمون خوش گذشت. سفر خوبی بود.هتل شایان  5 ستاره رفتیم.نفری 350 هزار تومن البته من 200 هزار تومن که برگشتنیها هم 100 هزار تومن پس گرفتیم. ...
25 ارديبهشت 1393

فعالیت های من

من تقریبا 10 ماهه بودم که یاد گرفتم لی لی حوضک بکنم در ضمن من روز 20 بهمن ماه هم یاد گرفتم روی دو زانویم بشینم خیلی هم ذوق میکردم که میتونم اینکار رو بکنم چون مامانم وقتی می گفت مواظب باش من کلی خوشحالی می کردم. خیلی از این کارم هم لذت میبرم. من دقیقا ٢٠ اسفند ٩١ تونستم اولین قدم رو بدون کمک بردارم که مامان وباباییم کلی ذوق کردن که تا اومدن عکس بگیرن من دیگه کلاس گذاشتم و دیگه راه نرفتم. من امروز ٢٦ فروردین ٩٢ یک سال و ١٨ روزمه و می تونم یه مکعب رنگی  رو روی هم بزارم. می تونم راه بروم. می تونم کلمات دد و بابا و آبی را بگویم. تازه خودم شیشمو میگیرم دستم و خودم نوش جان می کنم.     ...
31 فروردين 1393

تولد 2 سالگی

من 8 فروردین تولد دو سالگیم تموم شد اما چون شمال بودیم نتونستیم تولد بگیریم بخاطر همین مامن و بابام هم تصمیم گرفتن 29 فروردین همه باهم بریم فرحزاد برای ناهار .خاله مریم یه بولدزر و ماشین اتش نشانی و کمربند . خاله سوری ماشین پلیس و امیرداداش ماهی گیری دایی مهدی 30 هزار تومن پول برام کادو دادن. از همشون بخصوص مامان وبابام ممنونم. ...
31 فروردين 1393

جراحت

امروز ٣٠ فروردین ماه سال ٩٣ من و مامانم حاضر شدیم که بریم خونه خاله فاطی آخه فردا روز مادره مامانمینا هر سال میرن خونشون برای تبریک . ما هم رفتیم دنبال خاله مریم که مشتری داشت و مانیکا رو حاضر کردیم که بریم یه دفعه من از روی دوچرخه نیکا افتادم و وای ابروم شکاف برداشت و رفتیم بیمارستان پیامبران و ٨ تا بخیه خوردم ولی خیلی روز بدی بود. من و مامانم خیلی گریه کردیم. البته من هنوز 2 سال و کمتر از یک ماهمه ها ...
30 فروردين 1393

مهد کودک

  من توی یک سالگی رفتم کلاس خلاقیت های مادر و کودک که خیلی خوب بود کلی شعر و نقاشی و کاردستی یاد گرفتیم البته با نیکا میرفتم و بعدشم با ایلیا . اینم از مهد کودکککم. ...
17 فروردين 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شازده کیان می باشد